کیارادکیاراد، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

کیاراد تپلی

آخرین روز 17 ماهگی

  یادم میاد وقتی کوچیکتر بودم مامانی و بابایی بنده دوربین از دستشون جدا نمیشد و مرتب در حال عکس گرفتن از رخسار بنده بودن ،تا جایی که الان واسه خودشون عکاسهای حرفه ای شدن .اما از وقتی که جنب و جوش من زیادتر شد و فهمیدم بعد از گرفتن هر عکسی میشه خودت رو از صفحه دوربین تماشا کنی که خوب افتادی  یا بد،دیگه عکس گرفتن از من کار بسیار مشکلی شد ،چون سریع  خودم رو به دوربین میرسونم تا ببینم چه جوری توی عکس افتادم.و اما من آخرین روز ١٧ ماهگیم رو در کنار خرسی عزیزم سپری کردم و هی میگفتم می خوام روی پای خرسی بشینم.                   &nb...
20 تير 1391

گردش در کوه و دشت

سلام به همه یه روز خاله جونم تصمیم گرفتن تا آش رشته درست کنن و بریم خارج از شهر اونها رو میل کنیم ، با اینکه واسه اولین بار بودش که چنین ریسکی کرد وآش رشته رو به تنهایی آماده کرد، اما جای همتون خالی خیلی خوشمزه شده بودن... من که کار خاصی توی اون روز انجام ندادم فقط مشغول ژست گرفتن بودم و بقیه هم در حال عکاسی کردن از چهره بنده.البته با بابایی و زری جون یه خورده قدم زدیم و از هوای اونجا لذت بردیم.  هدف اصلی از قرار دادن عکسها در این پست نشان دادن سر بدون موی بنده می باشد!!!!!!!!!!!!!! لطفا تا دیدن همه عکسها تحمل فرمایید .متشکرم ...
20 تير 1391

اولین هدیه روز مرد

  سلام دوستای عزیزم.دلم واستون یه ذره شده بود. من امسال اولین هدیه روز مرد رو از مامان عزیزم گرفتم.وقتی بهم گفت کیاراد جون روز مرد رو بهت تبریک میگم ،خیلی حس خوبی به من منتقل شد اما روزهایی که به عنوان یه مرد مجبوری چند ساعت از وقت گرانبهات رو پای سینک ظرفشویی به شستن ظروف اختصاص بدی یادت میره که قبلا چقد جذبه داشتی... بگذریم ،ادامه این جور صحبتها آب در هاون کوبیدن است. و اما بکی از هدایای بنده در روز مرد رنگ انگشتی بود ،وقتی به بنده تقدیم شد و من با کاراییش آشنا شدم از شدت خوشحالی زمان و مکان رو از یاد بردم وآنچنان دستم رو تا آرنج داخل رنگ بردم و روی دفتر و لباسم و هرچیزی که کنارم بود کشیدم که صدای جیغ مامانی در آمد و م...
20 تير 1391

ایکیو سان وارد ایران شد

به نظر شما ایکیو هم وقتی موهاشو با ماشین صفر کوتاه کردن به اندازه من ناراحت شد؟ پدر گرامی بنده فکر می کنن که موهام بعد از این کوتاهی قویتر از ریشه در میان، آخه موهای من خیلی نازک بودش. بعد از این کوتاهی هر کدام از اقوام که بنده رو با این وضعیت میدیدن انگشت به دهان شده وآقای پدر را مورد شماتت قرار داده ومامان عزیز م هم در این بین از آب گل آلود حسابی ماهی گرفته و بقیه ناگفته ها رو نثار آقای پدر فرمودن.نظر و قیافه وآبروی من هم در این بین تنها مساله بی اهمیت ماجرا بود. ...
9 خرداد 1391

روزمادر مبارک

از صمیم قلب این روز رو به مامانم و همه مامانهای خوب دنیا تبریک میگم.انشالله سایشون همیشه رو سر خانواده و فرزندانشون باشه.وباز هم کادو و خوشحالی مامان عزیزم در این روز زیبا................................ ...
9 خرداد 1391

پنجمین سالگرد ازدواجتون مبارک

2 0 اردیبهشت سالگرد ازدواج والدین من بود ،روز قبلش من و بابام رفتیم وواسه مامان جونم کادو خریدیم و تقدیمشون کردیم.خیلی خیلی خوشحال شد و کلی ذوق کرد.با اینکه از طرف بابایی زیاد کادو می گیره اما باز هم زمان گرفتن کادو یک کارایی میکنه که آدم رو به فکر وا میداره.... واما مامانم یک هفته ای میشد که هر عصر به بهانه گرفتن لباس از خیاطی بیرون می رفت، که مثلا ما نفهمیم می خواد کادو بخره ما هم اصلا به روی خودمون نیاوردیم ، تا اینکه شب بعد 5 تا کادو آورد و تقدیم بابام کرد.بابام هم از این همه کادو کلی خوشحال شد و تشکر کرد، ناگفته نماند که مامانم توقع داشت بابام تا یک هفته بعد هم ازش تشکر کنه.مبارکشون باشه انشالله سالگرد 120 سالگی ازدواجشون رو جشن ب...
9 خرداد 1391

اولین آرایشگاه مردانه

این پست مربوط به آخرای سال قبل هست که می خواستم واسه خوشتیپ تر شدن در سال جدید موهام رو کوتاه کنم .اما به دلیل مشغله زیاد یادم رفت تا واستون ماجرا رو شرح بدم . این دومین کوتاه کردن موهای من در یکسال گذشته بود که متاسفانه اولین کوتاهی تبدیل به یک تراژدی شد و این بار تصمیم گرفتن منو به آرایشگاه ببرن و بدینصورت شد که منو بابایی به آرایشگاه  مردانه رفتیم ، من فقط برای چند ثانیه آروم بودم همین که متوجه تغییر موقعیتم شدم و چشمم به خودم توی آینه افتاد، زدم زیر گر یه، ولی کسی به گریه های من توجهی نداشت چون باید حتما موهام کوتاه میشد. اصلا نمی خوام بیشتر از این واستون شرح بدم که توی اون مدت به من چی گذشت .فقط امیدوارم دیگه موهام بلند...
7 ارديبهشت 1391

تبریک تولد به عزیزانم

بنده در این پست می خوام یک سلام ویژه کنم به خاله فرنگ عزیزم ،رضا جان پسر خالم وغزل دختر دایی عزیزم خاله جان ،غزل جان و رضا عزیز از طرف خودم و خانوادم تولدتون رو از صمیم قلب تبریک می گم، امیدوارم همیشه تندرست و شاد باشید.                                         تقدیم به خاله جون                          &...
4 ارديبهشت 1391

اولین دندان کیاراد وآش دندونی

یه سلام ویژه با دو تا دندون خوشگل به همه نی نی ها بالاخره من هم صاحب دو تا دندون شدم ، هرچند توی این مورد نسبت به بقیه نی نی ها نفر آخر شدم وبا دیر در آمدن دندونام تمام معادلات ومحاسبات و تحقیقات چندین ساله پزشکان را زیر سوال بردم.آخه دندانپزشکان عقیده دارند که یک نی نی نهایتا تا13 ماهگی می تونه صاحب دندون بشه و اگه این امر اتفاق نیفته ممکنه واسه همیشه بی دندون بمونه.اما من در14 ماهگی ودر تاریخ 26 بهمن 90  نوک اولین دندونم توسط مامانی مشاهده، توسط بابایی تایید شد و بوسیله اطرافیان به عنوان اولین دندان کیاراد به رسمیت شناخته شد.و در 25 فروردین 91 ،یعنی در آستانه رویش دومین دندان مامانی آش دندونی من رو تهیه کردن.البته ایشون فقط کارها...
29 فروردين 1391

سیزده بدر 91

سلام به همه دوستای عزیزم قبل از هر چیز میخوام یک تشکر ویژه کنم از همه عزیزانی که توی وبلاگ من نظر دادن و منو لینک کردن مرسی .دوستتون دارم. واما اینکه سیزده امسال هم در خونه تابستونی آقا جون در شد. و همه فامیل دور هم بودیم و کلی خوش گذشت. بیشتر از من به مامان و بابام خوش گذشت چون من به خاطر شلوغی کاری باهاشون نداشتم و بغل این و اون بودم و اونا هم تونستن یه چند ساعتی از شیطنتهای من دور باشن.یعد از یک روز ،خوش گذرونی شب  به خونه برگشتیم ،البته قبلش یه سر رفتیم پارک محلمون و اندکی موسیقی سنتی گوش کردیم.این یکی عید هم با همه خوشیها و تعطیلیهاش تموم شد و فردا والدین بنده باید سر کار برگردن و دوباره دغدغه اینکه امروز باید کیاراد رو کی...
26 فروردين 1391