کیارادکیاراد، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

کیاراد تپلی

تولدتون مبارک

   سلام به همه عزیزان بابا و مامان عزیزم تولدتون مبارککککککککککککککککککککککککککککککککک این دومین حضور من توی تولد شما بود من که خیلی خوشحال بودم و مطمئنم که شادی شما خیلی بیشتر از من هستش خصوصا وقتی واسه اولین بار از زبان خودم تولدتون رو تبریک گفتم .دوستتون دارم خیلی خیلی زیاد.......   از طرف مامانی تقدیم به بابا جونم: ای زیبا ترین ترانه ی هستی ، بدان که شب میلادت    برایم ارمغان خوبی ها و زیبایی هاست   پس ای سر کرده ی خوبی ها میلادت مبارک . .   ...
20 آبان 1391

اولین عشق...

سلامممم من خوبم شما خوبید؟ من یعنی آقا کیاراد به توپ خیلی علاقه دارم .در واقع همین چند ماه پیش بود که خودم به بابایی گفتم من عاشق توپم اون هم با تعجب به من نگاه کرد و مثل همیشه به سرعت خودشو به آشپزخونه رسوند تا جمله ای رو که من از خودم در وکرده بودم به مامانی انتقال بده. و در اینجا بود که من واسه اولین بار به عشق خودم اعتراف کردم... (من نمیدونم این جملات ثقیل من کی قراره واسشون عادی بشه و اینقد برای دیگران تعریف نکنند.....ای بابا) چند روز قبل هم که رفته بودیم واسه خرید از من سوال شد که چی دوست داری تا واست بخریم ؟ و من هم در پاسخ گفتم توپ و بعد از خریدن توپ والیبال و پینگ پنگ به مامانی گفتم من چقد توپ دوست دارم !!!!...
15 آبان 1391

کیاراد شیرین زبان

سلامممممممممممممممممممممممممممممم توی این پست میخوام در مورد گوشه ای از توانایی هام حرف بزنم .البته امیدوارم تعریف از خود نباشه.من با اینکه هنوز ٣ماه دیگه مونده تا دو سالم بشه  در سخنوری ماهر شدم و هر دفعه با نظریاتی که میدم و جوابهایی که در پاسخ پرسشها میگم دیگران رو شگفت زده میکنم. و دیگه اینکه تمام حرفهای بزرگترها رو میفهمم و حتی اصطلاحات رایج ومحاوره ای رو یاد گرفتم و درست و به موقع ازشون استفاده میکنم و هر دفعه هم بابا و مامانم با حیرت به هم نگاه میکنن و آخرش هم میگن نه این ممکن نیست . یه کار جالب من اینه که یه جاهایی از دیگران تعریف میکنم(مثلا میگم من از تو خوشم میاد یا عاشقت هستم)که به محبتشون نیاز دارم . بزرگترهای عزیز هم ا...
5 آبان 1391

سفر سپهر جون به رشت

سلام نی نی های خوشمل سه روز پیش سپهر جون به مدت ٥ سال شهرمان را واسه ادامه تحصیل والدینش ترک کردو به رشت رفتش .من یه خورده ناراحتم آخه جدیدا یاد گرفته بودم تا با بچه ها قاطی بشم و بازی کنم و سپهر جون چون از من یه ٦ سالی  بزرگتره فکر می کرد من نتونم باهاش بازی کنم اما دفعه آخری که اومدن خونمون اینقد با شمشیرم دنبالش کردم که خسته شد و رفت پیش مامانش گفت: دیگه نمیتونم ،کیاراد بذار استراحت کنم .خودم هم از بازی کردن با سپهر جون کلی کیف میکردم .هر جا که هستی شاد و سلامت باشی سپهر جون ،دلم واست خیلی خیلی تنگ میشه .       فیگور های من و سپهر چون چند روز قبل از سفرشون   ...
5 آبان 1391

پیکاسو در حمام

یه سلام زیبا و هنرمندانه به همه نی نی های گل اینجانب آقا کیاراد(معمولا قبل از اسمم از کلمه آقا استفاده می کنم )به نقاشی علاقمندم اما اصلا از دفتر نقاشی خوشم نمیاد و بیشتر دوست دارم روی در و دیوار یا بدن انسان طرح بکشم ،البته بزرگتر ها میگن خط خطی میکنی اما این کار من ،خودش یه سبک جدیده که شاید آیندگان قدر این هنر ارزشمند رو بدونن. و بنده هم تا اونجایی که می تونستم واز دستم بر میومده از خودم روی در و دیوار خونه اثر به جا گذاشتم.و جای خوشبختی داره که والدین من از هنر من استقبال میکنن و چیز زیادی بهم نمیگن و فقط به گفتن :"این کار خوبی نیست"اکتفا میکنن.و من هم فکر میکنم اگه همه والدین از این دیدگاه به هنر می نگریستن تعداد پیکاسو ها بی ...
5 آبان 1391

بازگشت دوباره

سلام دوستای گلم دلم واستون یه ذره شده بود ... بدلیل تغییر شرایط کاری مامان  عزیزم دیگه فرصتی واسه آپ شدن نداشتم .روزها رو با پرستارم سپری میکنم و شبها را با والدینم میگذرانم.تا یادم نرفته بگم که چند ماهی میشه ، واسه نگهداری من توی خونه پرستار نی نی استخدام کردن و من در غیاب والدینم با ایشون هم صحبت میشم.                عکس گرفتن واسه امروز کافیه گفتم که نمی خوام ...دست از سرم بردارید ...
20 مهر 1391

شن بازی کیاراد خان

  وقتی به یه نی نی اجازه داده میشه تا  هر نوع تفریح سالمی رو که دوست داره انجام بده ،اون نی نی هم می خواد حد اکثر استفاده رو از این امکان ببره ،لذا  در   هنگام استفاده از این تفریحات به طور کل زمان و مکان رو فراموش میکنه و دلش می خواد تا نیمه های شب از شن بازی لذت ببره. ما نی نی ها اینیم دیگه لطفا ما رو درک بفرمایید!!!!!!!!!!!!!! ...
20 مهر 1391

اندر حکایت ماشین سواری

سلام نمیدونم چطور میشه که ما پسرها از همون ساعات اولیه تولد عاشق ماشین میشیم ،البته دوست داریم اگه تو ماشین هستم خودمون رانندگی کنیم دیگه حداقلش اینه که اگه اجازه رانندگی بهمون نمیدن فقط روی پاشون بشینیم و اگه بازم نه بگن ،به دست زدن وچرخوندن فرمان یه ماشین خاموش هم راضی هستیم(سطح پایین توقع رو دارید؟)  بنده هم از اون دست کوچولوهای نازی هستم که حتی برای یه لحظه هم تو خیابون نذاشتن رو پاشون بشینم(منظورم بابا و مامانم هستند)ومجبورم روی صندلی مخصوص خودم بشینم .منم گاهی واسه تلافی آینه ماشین رو کج می کنم .اما جدیدا ارتقا مقام پیدا کردم و بابا جونم زمان زدن ماشین توی پارکینگ منو روی پاش میگذاره و بنده هم با خوشحالی هرچه بیشتر میگم ...
20 مهر 1391

شالاپ شلوپ

شالاپ شلوپ آب بازی سرسره و تاب بازی آب تنی و آب بازی رو دوست دارم به شرطی که خبری از شامپو زدن و شستن موهام نباشه اینم یه خصوصیته دیگه ... اینجا استخر خونه تابستونی عزیزجونم هستش و من به دلیل علاقه شدید اصلا دلم نمی خواست از آب دور بشم .این موضوع باعث شد تا با با و مامان وعمه ها و عمو ومادر بزرگم تا بعد از ظهر به نوبت از من در کنار استخر مراقبت کنن و من همچنان خستگی ناپذیر دلم نمیومد از استخر دور بشم           با شرکت کیاراد،علیرضا ،آراد ...
20 مهر 1391

آیسا جون و کیاراد

یه روز آیسا جون به همراه مامان و باباش به خونه ما اومدن و من از همون لحظه اول کلی از دیدنشون ذوق کردم و خیلی خیلی خوشحال شدم .آیسا جون چون خیلی باهوشه، منم سعی کردم کلی چیز ازش یاد بگیرم. اما از وقتی که رفته در تمام لحظات شبانه روز  ازشون یاد می کنم و هر کاری که آیسا جون در اون روز انجام داده یا حتی جایی رو که برای چند لحظه ایستاده به مامان و بابام یادآوری می کنم .آیسا جون خیلی دوستت دارم باز هم پیش ما بیا. ...
20 تير 1391