آیسا جون و کیاراد
یه روز آیسا جون به همراه مامان و باباش به خونه ما اومدن و من از همون لحظه اول کلی از دیدنشون ذوق کردم و خیلی خیلی خوشحال شدم .آیسا جون چون خیلی باهوشه، منم سعی کردم کلی چیز ازش یاد بگیرم. اما از وقتی که رفته در تمام لحظات شبانه روز ازشون یاد می کنم و هر کاری که آیسا جون در اون روز انجام داده یا حتی جایی رو که برای چند لحظه ایستاده به مامان و بابام یادآوری می کنم .آیسا جون خیلی دوستت دارم باز هم پیش ما بیا.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی