اولین عشق...
اولین عشق... سلامممم من خوبم شما خوبید؟
من یعنی آقا کیاراد به توپ خیلی علاقه دارم .در واقع همین چند ماه پیش بود که خودم به بابایی گفتم من عاشق توپم اون هم با تعجب به من نگاه کرد و مثل همیشه به سرعت خودشو به آشپزخونه رسوند تا جمله ای رو که من از خودم در وکرده بودم به مامانی انتقال بده. و در اینجا بود که من واسه اولین بار به عشق خودم اعتراف کردم... (من نمیدونم این جملات ثقیل من کی قراره واسشون عادی بشه و اینقد برای دیگران تعریف نکنند.....ای بابا) چند روز قبل هم که رفته بودیم واسه خرید از من سوال شد که چی دوست داری تا واست بخریم ؟ و من هم در پاسخ گفتم توپ و بعد از خریدن توپ والیبال و پینگ پنگ به مامانی گفتم من چقد توپ دوست دارم !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!،
با اینکه توپه واسم سنگین بود اما اصلا حاضر نبودم بدمش به بابایی یا مامانی و مسیر طولانی با خودم حملش کردم و آخرش گفتم دستم خسته شد بگیریدش و دادمش به مامانی(دستم حسابی قرمز شده بود).به پیشنهاد بابایی قرار بر این شد بدلیل عشق من به توپ همه توپهای ورزشی واسم خریداری بشه.
توپهای من
به اضافه این دو تا
(توپ پینگ پنگم کجاست؟)
