کیارادکیاراد، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

کیاراد تپلی

اولین آرایشگاه مردانه

این پست مربوط به آخرای سال قبل هست که می خواستم واسه خوشتیپ تر شدن در سال جدید موهام رو کوتاه کنم .اما به دلیل مشغله زیاد یادم رفت تا واستون ماجرا رو شرح بدم . این دومین کوتاه کردن موهای من در یکسال گذشته بود که متاسفانه اولین کوتاهی تبدیل به یک تراژدی شد و این بار تصمیم گرفتن منو به آرایشگاه ببرن و بدینصورت شد که منو بابایی به آرایشگاه  مردانه رفتیم ، من فقط برای چند ثانیه آروم بودم همین که متوجه تغییر موقعیتم شدم و چشمم به خودم توی آینه افتاد، زدم زیر گر یه، ولی کسی به گریه های من توجهی نداشت چون باید حتما موهام کوتاه میشد. اصلا نمی خوام بیشتر از این واستون شرح بدم که توی اون مدت به من چی گذشت .فقط امیدوارم دیگه موهام بلند...
7 ارديبهشت 1391

تبریک تولد به عزیزانم

بنده در این پست می خوام یک سلام ویژه کنم به خاله فرنگ عزیزم ،رضا جان پسر خالم وغزل دختر دایی عزیزم خاله جان ،غزل جان و رضا عزیز از طرف خودم و خانوادم تولدتون رو از صمیم قلب تبریک می گم، امیدوارم همیشه تندرست و شاد باشید.                                         تقدیم به خاله جون                          &...
4 ارديبهشت 1391

اولین دندان کیاراد وآش دندونی

یه سلام ویژه با دو تا دندون خوشگل به همه نی نی ها بالاخره من هم صاحب دو تا دندون شدم ، هرچند توی این مورد نسبت به بقیه نی نی ها نفر آخر شدم وبا دیر در آمدن دندونام تمام معادلات ومحاسبات و تحقیقات چندین ساله پزشکان را زیر سوال بردم.آخه دندانپزشکان عقیده دارند که یک نی نی نهایتا تا13 ماهگی می تونه صاحب دندون بشه و اگه این امر اتفاق نیفته ممکنه واسه همیشه بی دندون بمونه.اما من در14 ماهگی ودر تاریخ 26 بهمن 90  نوک اولین دندونم توسط مامانی مشاهده، توسط بابایی تایید شد و بوسیله اطرافیان به عنوان اولین دندان کیاراد به رسمیت شناخته شد.و در 25 فروردین 91 ،یعنی در آستانه رویش دومین دندان مامانی آش دندونی من رو تهیه کردن.البته ایشون فقط کارها...
29 فروردين 1391

سیزده بدر 91

سلام به همه دوستای عزیزم قبل از هر چیز میخوام یک تشکر ویژه کنم از همه عزیزانی که توی وبلاگ من نظر دادن و منو لینک کردن مرسی .دوستتون دارم. واما اینکه سیزده امسال هم در خونه تابستونی آقا جون در شد. و همه فامیل دور هم بودیم و کلی خوش گذشت. بیشتر از من به مامان و بابام خوش گذشت چون من به خاطر شلوغی کاری باهاشون نداشتم و بغل این و اون بودم و اونا هم تونستن یه چند ساعتی از شیطنتهای من دور باشن.یعد از یک روز ،خوش گذرونی شب  به خونه برگشتیم ،البته قبلش یه سر رفتیم پارک محلمون و اندکی موسیقی سنتی گوش کردیم.این یکی عید هم با همه خوشیها و تعطیلیهاش تموم شد و فردا والدین بنده باید سر کار برگردن و دوباره دغدغه اینکه امروز باید کیاراد رو کی...
26 فروردين 1391

گردش یک روز شیرین

سلام به همه عزیزانی که از این وب دیدن می کنند. 2 روز بعد از مراسم جش تولدم یعنی روز ششم عید والدین من دوباره ترتیب یک مهمونی رو خارج از شهر دادن و من هم در کنار بقیه فامیل کلی خوش گذروندم.و چیزی که در این سفر یاد گرفتم، انداختن سنگ در رودخونه بود و بعد از این ماجرا هر جا چشمم به سنگ میفته فکر میکنم باید پرتش کنم توی رودخونه!!!!!!!!!!!!جایی که رفتیم هوا سرد بود و من متاسفانه سرما خوردم. و اما اینکه من یه خورده آدم راحت طلبی هستم و از سفر طولانی با ماشین به دلیل اینکه حرکتها و ورجه وورجه هام محدود میشه خوشم نمیاد به همین دلیل طولانی ترین سفری که من اجازه دادم خانواده ام برن تابستون گذشته به شیراز بوده. و دیگه اینکه توی این م...
21 فروردين 1391

جشن تولد یکسالگی کیارادبا تم کفشدوزک

سلام به همه عزیزان امیدوارم که خوب و خوش باشید. بالاخره طلسم شکسته شد و مراسم جشن تولد کفشدوزکی من با موفقیت برگزار شد.بنا به دلایلی در تاریخ واقعی خودش که 21 دی 90 بود نتونستیم جشن بگیریم ودر  سوم فرورددین 91،بااندکی تاخیر  جشن تولد یکسالگی منو گرفتن بازم جای شکرش باقی هست که به تولد 2 سالگیم نرسید.تقریبا  5/5 ماه مونده بود تا تولدم که مامانی رفت تو فکر برگزاری این جشن و سه هفته طول کشید تا این تم رو واسه تولد م انتخاب کرد .تمام تزئیناتی که در تصاویر میبینید حاصل 4 ماه کار و تلاش مامانم هستش و همه رو خودش درست کرد(لطفا براش دست بزنید).شب خیلی خوبی بود چون همه فامیل دور هم بودن،اما من تنها چیزی که یادم...
19 فروردين 1391
13403 0 14 ادامه مطلب

آخرین لحظات سال 90

الان که می نویسم دقیقا یک ساعت و نیم تا تحویل سال ٩١ باقی مونده .خوشحالم که یکسال بزرگتر شدم .توی این یکسال من خیلی تجربه ها بدست اوردم و خیلی عاقل تر از قبل شدم .ما هرسال عید واسه تحویل سال یک جا جمع میشیم امسال هم لحظه تحویل سال باید خونه دایی بهروزم باشیم.فقط اینکه آرزو دارم سال جدید سال خوبی واسه همه باشه .                             قیافه من در آخرین لحظات سال ٩٠   ...
1 فروردين 1391

پایان 13 ماهگی

حالا که بزرگتر شدم می تونم بگم:      با عرض سلام خدمت مامان باباهای گرامی و نی نی های عزیزشون من چون از روز اولی که به دنیا اومدم بچه آرومی نبودم ،برای بزرگ شدنم لحظه شماری می کردن اما حالا که بزرگتر شدم نگهداری و مراقبت کردن از من یه خورده سخت تر شده .آخه دوست دارم راه برم،از پله بالا برم به تنهایی سوار ماشین و دوچرخم بشم...که همه اینها با خطراتی همراه هستش.مثلا چند روز پیش خونه دایی بهروزم چنان زمین خوردم که پیشونیم هنوز کبودیش نرفته.به خاطر دندونام هم شبا خیلی اذیت میشم و عذاب می کشم.اشتهای چندانی هم ندارم .آب میوه رو مجبورن با چند روش بهم بدن تا تمومش کنم البته ناگفته نماند که بعضی روزا هم غذام رو تا آخر می خ...
27 بهمن 1390

400 روزگی کیاراد

    در ٢٦ بهمن ١٣٩٠ ،من دقیقا ٤٠٠ روزه شدم .اینقد تو این دنیا خوش میگذره که آرزو میکنم آدم می تونست ٤٠٠ سالگیش رو هم جشن بگیره. ساعت یازده و نیم شب بود که والدین من تصمیم گرفتن به مناسبت ٤٠٠ روزگی من یک عکس بگیرن ...ساعت دوازد ه و نیم شب شد و اونا تعداد   ٢٩ عکس گرفتن اما فقط همین چند تا عکس قابل استفاده شد ،چون سرعت حرکت کردن من در حد سرعت صوت هست ،بنابراین کسی که عکس می گیره باید سرعتی مافوق صوت داشته باشه تا موفق به انجام این کار بشه.لطفا اگه کسی رو با چنین توانایی می شناسید به خانواده من خبر بدید.                 با ت...
27 بهمن 1390