زندگی خصوصی کیاراد
از اینکه وقت میگذارید و وبلاگ منو مطالعه می کنید بسیار سپاسگذارم.
من کیاراد هستم و تا یک هفته دیکه ۴ ماهگیم تموم میشه.مامانم چند روزیه که وبلاگ نویسی رو یادم داده وگر نه از همون شب اولی که از بیمارستان اومدم خونه واستون مینوشتم .من اون موقع که کوچولو بودم فقط توی خواب میخندیدم وقتی که بیدار میشدم مامان وبابام قیافه هاشون و کلی کج و کوله می کردن ولی من معنی این کارشونو نمی فهمیدم فقط با تعجب نگاهشون میکردم بعضی وقتا م از این کاراشون میترسیدم و گریه می کردم ...خلاصه بزرگتر که شدم فهمیدم به این کارا باید بخندم .وقتی یه لبخند کوچولو بهشون میزدنم تا شب واسه خودشونو هر کسی که میومد خونمون اینقد تعریف می کردن که ادم خسته میشد .این ادم بزرگا هم عجب دنیایی دارن ها ...!!!!!!!!
من سه تا پسر دایی دارم سپهر -آرین-فرزان همشونم دوست دارم اسم پسر عموهام علیرضا،محمد طاهرو محمد باقره اسم پسر عمم هم سعاده اونم پسر خوبیه همشون هر وقت میان خونمون مامانم میگه کیاراد اجازه داده برید تو اتاقش با وسایلش بازی کنید هیچکس نیست بگه مادر من قبلش با منم یه مشورت کوچولو کنی که بد نیست .حالا هم اگه خسته شدید میتونید عکس سه ماه و سه روزگیم رو ببینید که بعد از وبلاگ نویسیو گشت و گذار تو اینترنت دارم استراحت می کنم.