کیارادکیاراد، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 11 روز سن داره

کیاراد تپلی

یه ماجرای با مزه

1391/10/1 8:13
نویسنده : کیاراد
1,179 بازدید
اشتراک گذاری

باز هم سلام ...جونم واستون بگه که...

سه روز پیش که رفتیم خونه عزیزجون ،به من گفتن که کیاراد جون من میخواستم واستون نخود بخرم اما فراموش کردم(منم مثل قبیله برره از نخود خیلی خوشم میاد) بنده هم یه هویی گفتم خودم نخود دارم واسم یه ساعتی بخرید !!!!عزیزجون دوباره گفتن ساعت می خوای چیکار ؟من همینطور که اشاره میکردم گفتم می خوام کنم به دستم .....همه اعضای خانواده  از این جمله بنده که بصورت فی البداهه بیان شده بود تعجب کردن و زدن  زیرخنده .....لبخند نیشخند 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

زرد علی پسو
12 دی 91 9:41
آدم وقتی فقیر میشود خوبیهایش هم حقیر میشوند .اما کسی که زر دارد یا زور دارد عیبهایش هم هنر دیده میشوند و چرندیاتش هم حرف حسابی بحساب می آیند. ولی من به این فکرم که خدایی دارم وبه او می اندیشم وتنها نیستم اما خدا تنهای تنهاست نمیدانم به که تکیه میکند ؟ وبه که می اندیشد. پس من از او بهترم چون همه مانند ها را دارم...شاد بودنم تقدیم تو باد.
مامان ساجده
12 دی 91 10:00
سلام عزیزم متین تو مسابقه سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده اگه لطف کنید بیاد تو وبلاگش به آدرسی که هست برید و بهش رای بدید ممنون میشم در ضمن اگر به کوچولوی دیگه ای رای داده باشید مشکلی نداره میتونید بازم رای بدید